آیلینآیلین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

آیلین طلا تربچه ی زندگی

ایلین و زندگی ما و .......

1392/6/3 1:03
نویسنده : عسل
464 بازدید
اشتراک گذاری

ایلینم این روزا لب تاب مامان خراب شده و نمیتونم زود زود بیام وبو اپ کنم

همش تقصیر باباست هر بار میگه چشم درست میکنم ولی یادش میرههههههههه بعدنا خودت اینا رو بهش یاداوری کن

خوب بگذریم خدنتت بگم که ماه پیش ماه رمضون بود و اولین ماه رمضونی بود که یه فرشته به جمع ما اضافه شده بود

چندین بار افطاری رفتیم و خودمونم افطاری دادیم هر جا رفتیم روروئکتو بردیم از در میرفتیم تو خونه هر کی کلی وسیله داشتیممممم اما ایلین خانمه دیگهههههههه چه کنیم

تا موقع افطار میشد شما هم شروع میکردی به نق زدن و من اول باید غذای شما رو میدادم بعد خودم میرفتم سر سفره نوش جونتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

واسه عید فطر رفتیم شمال (بندر انزلی) پیش اناجونینا اما بابایی نیومده بود

خدا رو شکر از اینجا تو ماشین خوابیدی و اونجا بیدار شدی و اذیت نشدیییییییی از بس که گلی عشقمممممم

با این که مرداد ماه بود اما کلی بارون اومد و هوا خنک بود جوری که مجبور شدم بهت ژاکت بپوشونممممممم

اونجا کلی خوش گذروندی رفتیم دریا و اونجا کلی عکس انداختیم و بازی کردی البته نشد ببرمت تو اب میگفتن اب تمیز نیست اما چنان با تعجب زل زده بودی و به صدای موجا گوش میدادی که نگووووووووووووووو

حالا عکساشم میذارم واستتتتتتتتتتتتتتتت

بعد از اونجا اومدیم تهران و یه عروسی دعوت بودیم کرج بود و عروسی فروه جون دختر دایی بابا

خوش گذشت کلی با صدای اهنگ بالا پایین پریدی یعنی داششتی میرقصیدی و تا عروس وارد شد و تورو بغلم دید گفت ایلینو بیارین بشینه پیشم و کلی بغل عروس بودییییییییی و از اونجایی که تا بغل هر خانمی میری اول میری سراغ گردنبند و زیور الات فوری رفتی سراغ گردنبندشو کلی برانداز کردی و گفتی چند عیار و قیمتشو به روز دراوردیییی خخخخخخخ و من تا دیدم دستت رفت سمت تورشو تاجش دوییدم تا خرابکاری نکنیییییییییی قرربون کنجکاویات برمممممممممممممممم

خلاصه یه کمم  رفتی پیش بابا و بابا نگهت داشت  و اهااااااااااااااااااااااااااا

اینو بگم که اون روز عروسی مامانی معذرت اونقدر این مدت که تابستون بوده و تو گرمایی هستی من اصلا بهت جوراب نمیپوشونم  روز عروسی هم یکی از پیراهنایی که بابایی واست اورده بود رو پوشوندم بهت و موهاتو موشی درست کردم راه افتادیم یهو وسط راه گفتم ای واییییییییییییییییییییییی ایلین جوراب نپوشیددددددددددد و چون خیلی دیر شده بود و ترافیک بود نشد برگردیم و خلاصه کلی تیپ زدیم اما با عرض شرمندگی پابرهنه بودی ........

خبر دیگه هم اینکه دایی سیروس و کوین اومدن ایران اما واسه 20 روز میمونن که الان 1 هفتش گذشته

دایی حسابی دوست داره و کلی با کوین رفیق شدی و بازی میکنی و ناگفته نمونه خیلییییییییییییییییی مواظبته و به بچه حساسه اما حیف زود میرنننننننننننننننننننننن ......

دیپه واست بگم که این روزا چند بار رفتیم مهمونی و شما خانوم بودی اما گاهی یه کارایی میکنییییییییییییییی

اونروز یه مهمونی عصرونه دعوت بودیم و جو اونجا یه کم سنگین بود و من  اسباب بازیتو داده بودم دستت و یه خخانمی پیش ما نشسته بود و کلی خوش تیپ کرده بود یهو اسباب بازیت افتاد  زمین و اون بنده خدا دولا شد تا برش داره یهو دیدم موهای خانومه رو گرفتی تو دستات اونم داره میگه وای وای وای

ای وای ابروم رفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت کلی خجالت کشیدم

مامانی این کارا بدهههههههههههههههههههههه

دیشبم با عمه مریمینا رفتیم بازینو یه شهربازیه تو کرج

البته دوستانی که وبمو خونده باشن یادشون هست که پارسال چه دسته گلی اب دادم

من 5 ماهه باردار بودم و رفتیم اونجا و نمیدونم چرا هم چین کاری کردم و تو اون وضعیت سوار ماشین برقی شدممممممممم بعد که پیاده شدم تازه ترسیدم و شما تا 3 ساعت تکون نمیخوردی و ما کلی ترسیدیم بعدم دلم درد گرفت و رفتیم بیمارستان و روم نشد بگم شهربازی بودم گفتم تصادف کردم و خدا رو شکر به خیر گذشت......

اره خلاصه دیشب رفتیم اونجا خیلی خوش گذشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

چون هنوز کاملا موقع نشستن تسلط نداری نشد چیزی سوار شی اما یه ماشین بود که بابا نشست پشت رول و من کنارش نشستم شما هم تو بغلم و عاشق رانندگی یه فرمون داشت و اونو محکم گرفته بودیییییییییییییییییییی و کلی ذوق کردی تازه ما اول شدیممممممممممممممممممم

اخر سر هم گفتم خوب امسال با خیال راحت ماشین برقی سوار میشم اما تا رفتیم شما ساکت بودیا یهو شروع کردی و نگاه کردم دیدم ای وایییییییییییییییییییییییییییییی تعویض لازمیییییی حالا تو اون شرایط با یه بدبختی با کمک بابا رفتیم ددستشویی مردانه و با یه مکافاتی انجام شد برگشتیم و  عمه اینا گفتن تو رو نگه میددارن که من برم اما اون قدر گریه کردی که نشدددددددددددو اون نامردا 2 بار رفتن بازی کردننننن قسمت نیست من سوار شممممممممم عیبی نداره عوضش پیش عشقم موندممم و حسابی خسته شدی و از همونجا خوابیدی تا فردا صبحششششششششششش

الانم که دارم تایپ میکنم 1 ساعتی هست که لالا کردی دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتت دارممممممممممممم

خوابای رنگی ببینییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی*****

 

بعضی ااز عکسارو میذارم ولی زیاد کیفیتش خوب نیست حالا تا از دوربین عکس بیارم و لب تابمم درست شه همینا غنیمتههههههههههههههههه

 

عکسای شمال کنار دریا با ایلین :

 

 

 

 

اااااااااا اینجا چه باحالههههههههههههههههههههههههه

 

اناجونم بابا و دایی سهیلمممممم اونجا هم نمیدونم داییم چی میخواست از جونم .....

 

چه جیگرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر

بذار  عینکو بردارم شاید بی خیالم شن

نخیر ول نمیکنهههههههه چه جوری بپیچونمشونننن

بابا بسههههههههههههههه اونقدر عکس انداختین تیپ میپم به هم خورد اخهههههههه

حالا جریمم نکنن عینکو گذاشتن بالا سرممممممممممممم

ایلین و مامان و بابا

 

 

 

و اینم ایلین و باباش و اقای باب اسفنجی تو هایپر استار :

 

بفرمایین شیر نگاه کردن داره اینمممممممممممممممممممممممممممممم.....

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)