اولین خرید پرماجرا با ایلین
ایلین جونم میخوام خاطره اولین باری که با ما اومدی خرید رو بگم برات تو این مدت من و بابا همیشه دو تایی میرفتیم خرید چون هوا الوده بود و شما خیلی کوچولو بودی یکی دو ههفته پیش تصمیم گگرفتیم با خودمون ببریمت خرید اما طبق معمول وقتی رسیدیم یادش افتاد که کالسکت جا مونده خونه واسه هخمین قرار شد که تو و بابا تو ماشین بمونین من برم خرید و زودی بیام وقتی رسیدیم جلوی در پاساژ جای پارک نبود و بابا گفت که من همونجا پیاده شم موقع پیاده شدن من از بابا پرسیدم کجا وایمیسی و اون گفت اون خیابون پشتی و اما انگار همون موقع گفته برو ما هم میایم و من اینو نشنیدم خلاصه منم به سرعت برق و باد خریدامو انجام دادم چون نگران بودم تو ماشین از خواب بیدار شی...
نویسنده :
عسل
15:46