آیلینآیلین، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

آیلین طلا تربچه ی زندگی

خرید تربچه ای

  چند وقتی بود نمایشگاه نی نی ها برگزار شده بود من و بابا هم رفتیم تا ببینیم واسه تربچه چی بخریم از قبلش کلی تو اینترنت گشته بودم واسه تخت و کمد... دلمون نمی خواست وسایل اتاق تربچه صورتی باشه و بیشتر دنبال رنگ سبز و نارنجی بودم اونقده مدلای مختلف دیدیم تا بالاخره اونی که می خواستم رو پیدا کردم و سفارش دادیم تا اول دی ماه بیارن چون شما بهمن ماه به دنیا میای!!!! هفته بعدشم با مامانی رفتیم بهار تا یکم خرید کنیم .. راستش تو این مدت من و بابا هرجا رفته بودیم مسافرت یا هر وقت می رفتیم واسه خودمون خرید کنیم واسه نی نیمونم یه چیزی می خریدیم و مامانی و مامان بزرگ هم از مکه کلی لباس آورده بودن ما هم 2 باری که رفتیم مکه کلی لباس آوردیم و الان...
5 مهر 1391

شیطونی تربچه

خوب تربچه  خانمی تا اونجایی واست گفتم که مامان حالش بد بود ... اونقده بد که 3 روز بیمارستان لاله بستریش کردن بعدشم رفت خونه مامانی تا حالش بهتر شه...اونقده اون روزا بد ودن که دیگه بقیشو نمی نویسم ... این وضعیت ادامه داشت تا وقتی که تربچه رفت تو 14/15 هفته کم کم مامان بهتر شد...وقتی تربجه 18 هفتش شد قرار بود بریم واسه آزمایش غربالگری 2  وای خداااااا اون روز قرار بود دکترا بگن این تربچه دخملیه یا پسملی...!!!!مامان تا صبح خوابش نمی برد از ذوق  وقتی با بابا از خونه راه افتادن ساعت 7 صبح بود اما از اونچایی که تریچه شیطونه اون روزم هی یه جوری می شد که تو دل مامان به ما بخنده هر دکتری رفتیم واسه سونوگرافی یا نبود یا انجام نم...
5 مهر 1391

ورود تربچه

تربچه جونم این مدت مامان زیاد حالش خوب نبود واسه همین از حالا شروع کرده به خاطره نوشتن، می خواد خاطرات تا امروزو mp3 واست بنویسه درسته تاریخای ثبت درست نیست ولی تاریخ  دقیق همه چیو داره ... 9 خرداد 1391 در این روز مامان ساعت 7 صبح رفت آرمایشگاه چون شک کرده بود که ... بعدشم رفت سرکار و منتظر بود تا جواب آزمایش بیاد ، بابا هم که اونقدر زنگ رده بود آزمایشگاه خانمه رو کلافه کرده بود چون حضوری جوابو می دادن آخر سر خانمه گفته بود اگه مامان بزنگه جواب می دن منم زودی زنگ زدم و گفت مبارکه ...... خلاصه کلی ذوق کردیم ، از قبل مامانی شیرین از ما قول گرفته بود هر این اتفاق افتاد باید اول به اون بگیم خودش به بقیه بگه ما هم زود بهش زنگ زد...
28 شهريور 1391

تربچه کاراته باز

تربچه الان ٢١ هفتست تو دل مامانشه ، ٢روزه اونقدر محکم لگد میزنه که بقیه هم می تونن ببینن تکوناشو !و از روز ١٤ شهریور مامان اولین بار از تربچه لگدخورد کلی هم جیغ زد  از خوشحالی !!!!!!!! عین ماهی تو دل مامان شنا میکنه مخصوصا وقتی مامان می خواد بخوابه تربچه شیطونیش گل می کنه ! ...
28 شهريور 1391

اسم تربجه

تریچه مامان متاسفانه از دست بابا هنوز اسم نداری از نظر من شما آیلین خانمی ولی بابا همش می گه دختر بابا ! تا حالا چند بار خواستیم با قرعه کشی اسم انتخاب کنیم (از دست بابا )اما هر بار بابا جرزنی می کنه میزنه زیر حرفش و جالب اینه که هر بار اولین اسم آیلین در میاد مامانی من دوست دارم اسم دخملم به زبان ترکی باشه چون خودم هم آذریم واسه همین آیلین انتخاب کردم که معنیش نور ماه هست چون به نظرم تو روشنی خونمونی! تا حالا که هر شب من آیلین صدات می کنم بابا می گه دختر بابا ....       ...
28 شهريور 1391

سلام تربچه

تربچه مامان سلام شاید کمی دیر باشه ولی می خوام از امروز واست این روزایی که مثل ماهی تو شکم مامان وول می خوری رو اینجا ثبت کنم ... مامانی جونم دوست دارم ... ...
28 شهريور 1391